چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

آرزو نکنید

یک زوج در اوایل ۶۰ سالگی در یک رستوران کوچک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند. 

 

ناگهان یک پری کوچولوی قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما سالها به خوشی با هم زندگی کردین و در تمام این مدت به هم وفادار موندین هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. 

 

خانم گفت:اوه! من می خواهم به همراه همسر عزیزم دور دنیا سفر کنم. 

 

پری چوب جادویی اش رو تکون داد و دو تا بلیط برای خطوط مسافر بری در دستش ظاهر شد. 

 

حالا نوبت مرد بود ، چند لحظه فکر کرد و رو به همسرش گفت: خوب تو آرزوی عاشقانه ای کردی، ولی چنین موقعیتی فقط یکبار در زندگی آدم اتفاق می افته.بنابراین با تاسف باید بگم که آرزوی من اینه که همسری ۳۰ سال جوانتر از خودم داشته باشم! 

 

خانم و پری واقعا نا امید شده بودن. ولی آرزو آرزوه دیگه!!! 

 

پری چوب جادویی اش رو چرخوند و آقا ۹۰ ساله شد! 

 

پیام اخلاقی این داستان: مردها شاید موجودات ناسپاسی باشن ، ولی پری ها مونث هستند!!  

 

 

 

حسرت نبرم به خواب آن مرداب  

 

                   کارام میان دشت شب خفته است 

 

دریایم و نیست باکم از طوفان  

 

                   دریا همه شب خوابش آشفته است 

 

                     

به سراغ من اگر می آیید...

به سراغ من اگر می آیید  

 

نرم و آهسته بیایید 

 

مبادا که ترک بردارد  

 

چینی نازک تنهایی من