چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

اندکی تامل

کودکی از خدا پرسید:  

خدایا تو چی می خوری و چی می پوشی؟ 

ندایی در دل کودک زمزمه کرد 

غصه ی بندگانم را می خورم  

و گناه آنان را می پوشم.

نظرات 6 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:12 http://gtale.blogsky.com

خدا قربونت برم

مهدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 http://mbm007.vcp.ir

سلام . مطالبتون خیلی زیباست . من خیلی خوشم اومد برای همین شما رو لینک کردم . اگه شما هم با تبادل لینک موافقید من رو با عنوان ܓܨ ❤❤ ام بی ام ❤❤ܓܨ لینک کنید .
http://mbm007.vcp

افسانه پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:36 http://gtale.blogsky.com

خداوند مهربان وستار العیوب است اما ما بندگان چی ؟منتظریم یه نفر اشتباهی کند تا به باد تمسخر گیریم البته من از این کارها خیلی بدم میاد

شکسته بال جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:32 http://manodelamtanha.blogsky.com

سحر جان اعصاب ندارم که نظری بدم
فقط میگم پیشم بای دلم خونه

افسانه شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://gtale.blogsky.com

احوال سحر خانم ما چطوره
حرفی نداشتم بگم فقط احوال پرسی کردم

nabil جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:08 http://europa-persia.blogsky.com/

خدایا ، تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم ، یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده...

کاشک میشد به کودکی برگردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد