سال های سال به تو اندیشیدم
سالیان دراز تا به روز دیدارمان
آن سالها که می نشستم تنها و شب
بر پنجره فرود می آمد.
و شمع ها سوسو می زدند
و ورق می زدم کتابی درباره ی عشق
باریکه ی دود روی گل های سرخ و دریای مه آلود
و نقش تو را
بر شعر ناب و پر شور می دیدم
در این لحظه ی روشن
افسوس روزهای جوانی ام را می خورم
خواب های وجد آور زمینی
انگار پشه هایی که
با درخشش کهربایی بر پارچه ی شمعی خزیدند
تو را خواندم
چشم به راهت ماندم
سال ها سپری شد
من ، سرگردان نشیب های زندگی سنگی
در لحظه های تلخ
نقش تو را
بر شعری ناب و پرشور می دیدم
اینک در بیداری ،تو سبکبال آمدی
و خرافه باورانه در خاطرم مانده است
که آینه ها
آمدنت را چه درست پیشگویی کرده بودند.
ولادیمیر ناباکوف
salam bozorgvar
az inke dar weblaget hastam kheyli khoshhalam
nemidoonam chera sorate weblaget paine
shayad be khatere mane
haghighatesh az matalebe akhare weblaget kheyli khosham oomad , maloome dasti dar neveshtan dari
ye lotfi kon bekhatere inke nazar gozshtam va bekhatere inke to weblagam kheyli zahmat keshidam ye sar biay va dar morede aghaye seda ebi ye nazar be man bedi
nazaret baram moheme ke migam biyayn
pas montazer hastam ta biayn
bazam migam nazaretoon baram moheme
mamnoon az tavajohetoon
سلام سحرخانم مرسی از حضورتون آبت زیبا بود خسته نباشین
زیبابود.منم لینک کردم
موفق باشی
یا حق