یک نگه کرد و گذشت منو نشناخته بود
آخه رنج و غم و درد کارمو ساخته بود
اون که از شاخه ی عمر منو با سنگ غم انداخته بود
اونکه بر جون و دلم مثل سرمای خزون تاخته بود
منو نشناخته بود
آخه رنج و غم و درد کارمو ساخته بود
یاد یک خاطره ، یک عمر تباه
مثل آه
مثل یک ناله دوید از پی او
دامنش را بگرفت !
شد قدم ها کوتاه
رو به من کرد و نگاهی ،چه نگاه!
رنگ و رویم چو بدید رنگشو باخته بود
آخه رنج و غم و درد کارمو ساخته بود
یک نگه کرد و گذشت
یک نگه کرد و گذشت
گذشت...
گذشت...
گذشت...
سلام. شب یلدایت مبااااااااااااااااارررررررررککککککککک
سلام.قسمتی از مطالبتو خوندم.پسندیدم.میشه با اسم سحر لینکت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام.راست میگی شما هم اینوری هستید.میشه در قسمت نظرات خصوصی وبلاگم خودتون رو بیشتر معرفی کنید
اینم زیبا بود
لطف دارین شما
ممنونم
بسیار لذت بردم ....