چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم

با  پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو  


در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
 این لحظه ها عزیزترین یادگار تو  


تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
 می خواستم که گم بشوم در حصار تو 
 

احساس می کنم که جدایم نموده اند
 همچون شهاب سوخته ای از مدار تو 
 

آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو  


 این سوت آخر است و غریبانه می رود
 تنهاترین مسافر تو از دیار تو  


هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو
هشدار می دهد به خزانم بهار تو  


اما در این زمانه عسرت مس مرا  
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

  

                                    محمدعلی بهمنی 

نظرات 4 + ارسال نظر
معین پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:29 http://www.rayanmatin1.co.cc

سلام خسته نباشین خیلی زیبا بود عالی راستی قالبتونم قشنگه ممنونم که به من سر زدین موفق باشین

سلام معین جان مرسی که اومدین ممنونم

سعید جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:16 http://delgijeh.blogsky.com/

سلام سحر عزیز
این پستت هم زیبا بود مثل پست قبل
احساس میکنم که جایم نموده اند ....
زیبا بود
موفق باشی

سلام
خواهش میکنم .مرسی

پونه یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 http://jojo-bijor.mihanblog.com

شعر زیبایی بود

قابل نداشت

پونه دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 http://jojo-bijor.mihanblog.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد