به کجا می بری مرا؟
به کجا می بری مرا؟ با تو ام آی
خاتون خوب خواب و خاطره
زلال زرد روسری
چرا مدام در پس پرده ی گریه نهان می شوی؟
استخاره می کنی؟
به فال و فریب فراموشی دل خوش کرده ای
یا از آوار آواز توارد ترانه می ترسی؟
به فکر خواب و خستگی چشمهای من نباش
امشب هم
میهمان همین دفتر و دیوان درد دریایی
یادت هست نوشته بودم
در این حدود حکایت
همیشه کسی خواب دختری از قبیله ی بوسه را می بیند؟
باور کن ،هنوز
دست به دامن گریه که می شوم
تصویر لرزانی از ستاره و صدف
در پس پرده ی دریا تکان می خورد
نمی دانم چرا
بارش این همه باران
غبار غریب غروب های بهار و بوسه را
از شیشه های این همه پنجره پاک نمی کند
تو چی ؟ طلا گیسو
تو که آن سوی کتاب کوچه ها نشسته ای
خبر از راز زیارت هر روز من
با ساکنان این حوالی آشنای گلایه و گریه داری؟
آه ! می دانم
سکوت آینه ها
همیشه
جواب تمام سوال های بی جواب بغض و باران است.
یغما گلرویی