مرا ببوس ، مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان هم پیمان با قایقران ها
گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها
به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها
که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها
شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم
نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا سر بگذاری بر سر من
دختر زیبا از برق نگاه تو، اشگ بی گناه تو، روشن گردد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،
میان پرنیان غنوده بود.
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.
به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم،
که عهد خونین با
صبحی روشن تر دارم... ها
مراببوس
این بوسه وداع
بوی خون می دهد.
سلام سحر جون
خبر دهید به صیاد که ما رفتیم
به فکر صید دگر باشد وشکار دگر
سلام بانو
چه انتخاب زیبایی!
(بوسه وداع! چه لذت غمناکی.............
لحظه هایت آرام خانومی
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون، سفــــت بغلـــــم کـــن، ســـــرمو بچــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار، بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ مگـــــه میـــذارم بــــری؟!! مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!! چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری؟!
سلام گلم
وبلاگ قشنگی داری
استفاده کردم
به منم سر بزن
خوشحال میشم