تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
پل الوار
سلام از مطالب وبلاگت خوشم اومد و لینکت میکنم .به وبلاگ من هم یه سر بزن .اگه خوشت اومد یه نظ بزار .مرسی.نظرتون واسم مهمه که چرا نازی با من اینجوری کرد
سلام.چشم در اولین فرصت حتما میام
سلام دختره دخترا
بعضی شعرا خیلی قشنگن مثل اینکه نوشتی اما بعضی از مصرع های شعر برای آدم هیجان دار می شه
مثل:
خلاصه کنم : دریا بی عشق سرد است
یا
می خواهم عمر را با عشق تو سر کنم
همچین یه جورایی آدمو برای لحظاتی سرجاش میخکوب می کنه
ممنونم که بهم سر زدی
سلام بر شما دوست عزیز.ممنون از توضیحاتتون
سلام سحر جون
شعرهای پل الوار بسیار زیبا ودلنشین است بیشتر اشعار ایشان را احمد شاملو ترجمه کرده من بیشترش را خوانده ام اما این یکی رو نخونده بودم بسیار زیبا بود
سلام گلم .خوشحالم که خوشتون اومد
جهان برای هر کسی اینگونه آغاز میشود برای هر کسی بگونه ای تمام میشود....
خیلی زیبا بود