چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

به یاد مریم

سال دوم دبیرستان  

بهترین سالهای عمر  

بهترین خاطرات 

سالهای قهر و آشتی   

سالهای بدترین خاطرات 

یکی از اون خاطرات مربوط میشه به دختری با صورتی پریده رنگ و اندامی ضعیف و البته همیشه تنها.تنها درس می خواند، تنها راه می رفت، تنها غذا می خورد و .... انگار هیچ چیز و هیچ کس در دنیایش جایی نداشت انگار وقایع دور و بر برایش کوچکترین اهمیتی نداشت انگار مال این دنیا نبود .  

 روزهای زیادی او  را به این شکل دیدم و همیشه در بهت و حیرت بودم که چرا  او اینگونه است برایم جای تعجب داشت ولی برای او یک امر کاملا عادی بود 

 

تنها چیزی که از او می دانستم این بود که او سال سوم است فقط همین و نه بیشتر. 

روزهای زیادی گذشت ولی هرگز نتوانستم با او  ارتباطی ولو در حد یک سلام برقرار کنم ،حتی در حد یک نگاه تعجب آمیز و نه یک لبخند ....  

 

بعد ها فهمیدم اسم این دختر (مریم . ر) بود.

 

تا اینکه یک روز دیگر شاهد حضور او  در اطرافم نبودم  ولی چند لحظه بعد هم کلاسی هایش را دیدم که همگی با صورتهای قرمز و چشمانی آشک آلود  یکی یکی وارد دبیرستان شدند و  وقتی با کنجکاوی و نگرانی جویای مطلب شدم فهمیدم که مریم دیگر در این دنیا نیست ، مریم آرام و بی صدا رفته بود.باورم نمیشد ..... آخه چرا ؟ چه اتفاقی برایش افتاده بود؟؟  

سرطان خون ..... با این سرعت؟؟؟همه می گفتند خیلی یک باره و سریع همه چی اتفاق افتاده . 

 

این روزها من زیاد به مریم فکر میکنم  به رفتنش ، به بودنش به تنهایی اش.نمی دانم خودش می دانست که در پایان راه قرار دارد؟نمی دانم آخرین شبی که مریم پلک هایش را بست و در ذهنش آینده اش را مجسم می کرد می دانست که هرگز چشمانش باز نخواهد شد؟آیا  قلب مریم برای  کسی می تپید؟ آیا نگران امتحان فردایش بود ؟ آیا نگران .....؟؟؟؟ و هزاران سوال بی جواب دیگر 

اما من فکر می کنم مریم خودش می دانست که رفتنیست ، مریم دیگر تعلقی به این دنیا نداشت لا اقل من آخرین روزهایش را خوب به خاطر می آورم مریم از دنیای اطرافش  کنده شده بود ، حتما خودش راضی به رفتن بود ...   

 

برای شادی روحش صلوات

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سید احمد حسینی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:37 http://www.medal.vcp.ir

سلام وبلاگ زیبایی دارید از شما دعوت می کنم تا به سایت ما هم سری بزنید و در صورت امکان تبادل لینک کنیم

نازنین پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:01 http://zekipedia.net/

سلاممم

خیلی متاثر شدم...
امیدوارم مریم قرین رحمت شود....

آمین

معین(برای زنده بودن دلیل آخرینم باش پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:56 http://safaalbum.blogsky.com

سلام خسته نباشین واقعا متاثرشدم خدا بیامرزدش

مرسی

پریسا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:38 http://keliderahaee.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
متنی که نوشته بود فکرمو به خودش مشغول کرد.
نمیدونم چرا همه ی ما از افراد بیمار دوری هستیم. البته شایدم خودشون این جوری راحت ترن ولی بالاخره اگه ما ها پیششون باشیم این لحظات براشون آسون تر میگذره.
به امید روزی که دید ما نسبت به بیماران جامعه عوض بشه.

سلام پریسا جان .مریم خودش دوری می کرد انگار که دیگه از جنس این دنیا نبود آسمونی شده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد