چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

غذای تکراری

در زمستانی سرد ، کلاغی برای جوجه هایش غذا پیدا نمی کرد و به ناچار از گوشت تنش می کند و به آنها می داد تا زنده بمانند و نمیرند. 

زمستان که تمام شد ، کلاغ مرد. بعد از مرگ مادر ،جوجه هایش گفتند: چه خوب شد که مرد‌، خسته شده بودیم از این غذای تکراری!!!!!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:00 http://gtale.blogsky.com/

سلام سحر جون

عجب ناسپاس بودند
داستان جالبی بود اولین بار بود که می شنیدم

افسانه چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:26 http://gtale.blogsky.com/

سلام سحر جون

باز هم ثانیه ها اسم تو را جار زدند و دقایق امشب به تو تکرار زدند

سکوتی که در این عقربه ها میچرخید ، نکند در دل تو اسم مرا دار زدند . . .

منتظر نوشته های زیبایتان هستم

افسانه پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:52 http://gtale.blogsky.com/


خدایا دستم به آسمانت نمی رسد،تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن.....

قصه انسان

قصه یک دل است و یک نردبان!

قصه بالا رفتن

قصه هزار راه و یک نشانی

قصه پله پله تا خدا

قصه جستجو.....قصه از هرکجا تا او

قصه انسان، قصه پیله است و پروانه!

قصه تنیدن و شکافتن ..........

من اما

هنوز اول قصه ام

ایستاده روی اولین پله

نشانی گم کرده

با دو بال ناتمام و یک آسمان

خدایا دست دلم را می گیری؟

ماهی سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 http://mahigir.blogsky.com/

کدامین چشمه سمی شده که



آب از آب می ترسد و



ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد.



گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم



مژه از چشم و چشم از پلک و



پلک از خواب می ترسد .



L€yLi یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:45 http://www.ehsaszkh.blogfa.com

پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها...

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد