تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام.... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام....دوست می دارم
برای خاطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ،دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم.... دوست می دارم
بی تو جز گستره ای بی کرانه نمی بینم میان
گذشته و امروز
از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش
می برند.
تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگی ات که
از آن من نیست
به رغم همه ی آن چیزها که جز وهمی نیست، دوستت دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش
نمی دارم
می اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می تابی
هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز.
ادامه...
سلام سحر جان
شما آپ کردید؟
آخه مگه میشه دلتنگ نشد؟
ئاتنکی جزءلاینفک انسانه
سلام سحر جان
اون کامنت بالایی من اشتباه تایپی داشت
شما آپ کردید؟
آخه مگه میشه دلتنگ نشد؟
دلتنکی جزءلاینفک انسانه
گاه دلتنگ می شوم !
دلتنگ تر از همه دلتنگی ها !
گوشه ای می نشینم و حسرت ها را میشمارم !
و باختن ها و صدای شکستن را !
نمی دانم من کدامین امید را نا امید کردم !
و کدام خواهش را نشنیدم !
و به کدام دلتنگی خندیدم !
که چنین دلتنگم !
دلتنگی مثل آتش زیر خاکستر است
فکر می کنی تمام شده
اما به یک باره همه ات را به آتش می کشد
واست آرزوی صبر دارم