چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

چه آرام درخود شکستم

عشق اونه که هیچ وقت نگی متاسفم

...

کاش امروز آخرین روز دنیا بود...

پرواز

خدایا ...  

دلم پرواز می خواهد 

به سمت تو باشد،  

که چه بهتر....

به یاد مریم

سال دوم دبیرستان  

بهترین سالهای عمر  

بهترین خاطرات 

سالهای قهر و آشتی   

سالهای بدترین خاطرات 

یکی از اون خاطرات مربوط میشه به دختری با صورتی پریده رنگ و اندامی ضعیف و البته همیشه تنها.تنها درس می خواند، تنها راه می رفت، تنها غذا می خورد و .... انگار هیچ چیز و هیچ کس در دنیایش جایی نداشت انگار وقایع دور و بر برایش کوچکترین اهمیتی نداشت انگار مال این دنیا نبود .  

 روزهای زیادی او  را به این شکل دیدم و همیشه در بهت و حیرت بودم که چرا  او اینگونه است برایم جای تعجب داشت ولی برای او یک امر کاملا عادی بود 

 

تنها چیزی که از او می دانستم این بود که او سال سوم است فقط همین و نه بیشتر. 

روزهای زیادی گذشت ولی هرگز نتوانستم با او  ارتباطی ولو در حد یک سلام برقرار کنم ،حتی در حد یک نگاه تعجب آمیز و نه یک لبخند ....  

 

بعد ها فهمیدم اسم این دختر (مریم . ر) بود.

 

تا اینکه یک روز دیگر شاهد حضور او  در اطرافم نبودم  ولی چند لحظه بعد هم کلاسی هایش را دیدم که همگی با صورتهای قرمز و چشمانی آشک آلود  یکی یکی وارد دبیرستان شدند و  وقتی با کنجکاوی و نگرانی جویای مطلب شدم فهمیدم که مریم دیگر در این دنیا نیست ، مریم آرام و بی صدا رفته بود.باورم نمیشد ..... آخه چرا ؟ چه اتفاقی برایش افتاده بود؟؟  

سرطان خون ..... با این سرعت؟؟؟همه می گفتند خیلی یک باره و سریع همه چی اتفاق افتاده . 

 

این روزها من زیاد به مریم فکر میکنم  به رفتنش ، به بودنش به تنهایی اش.نمی دانم خودش می دانست که در پایان راه قرار دارد؟نمی دانم آخرین شبی که مریم پلک هایش را بست و در ذهنش آینده اش را مجسم می کرد می دانست که هرگز چشمانش باز نخواهد شد؟آیا  قلب مریم برای  کسی می تپید؟ آیا نگران امتحان فردایش بود ؟ آیا نگران .....؟؟؟؟ و هزاران سوال بی جواب دیگر 

اما من فکر می کنم مریم خودش می دانست که رفتنیست ، مریم دیگر تعلقی به این دنیا نداشت لا اقل من آخرین روزهایش را خوب به خاطر می آورم مریم از دنیای اطرافش  کنده شده بود ، حتما خودش راضی به رفتن بود ...   

 

برای شادی روحش صلوات

 

 

بازم دربی

:یعنی فردا کدوم تیم برنده ی بازی میشه؟ 

 

:مثل همیشه استقلال

تولدت مبارک نرگس عزیزم

 هر سال ۲۰ آذر یادآور تولد ۲۰ ترین دختر دنیاست .هر چند می دونم اینجا رو نمی خونی ولی دوست داشتم امسال اینجا بهت تبریک بگم به جبران این چند سال که ندیدمت۱۲ بار تولدت مبارک. 

  

عزیزم یه وقت فکر نکنی فراموشت کردما. با اینکه ۱۲ ساله ندیدمت اما همیشه و در همه حال به یادت هستم  هر سال ۲۰ آذر توی ذهنم بهت تبریک میگم و بهترین هارو برات آرزو می کنم .همیشه یاد روزهای به یاد ماندنی که توی مدرسه با هم داشتیم همراهمه. راستی برد تیم محبوبمونم بهت تبریک میگم میدونم که چقدر خوشحال شدی راستی ۱۷ آذر که هنوز یادته؟ می دونی که چه روزیه؟ آره اونم بهت تبریک میگم.  

  اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد...... باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود 

عزیز دلم تولدت هزاران بار مبارک و خیلی دوست دارم

تولد عاشورایی

امروز تولد من بود که البته در میان هیاهوی عزاداری روز عاشورا گم شد!!